زندگی نامه سردار شهید حمید قبادی نیا
زندگی نامه سردار شهید حمید قبادی نیا

شهید حمید قبادی نیا در۲۳ مهر سال ۱۳۳۸ در خانواده ای مذهبی وعاشق اهل بیت(ع) در شهرستان آبادان به دنیا آمد. او فرزند دوم خانواده بود. پدرش از پرسنل بهداری آبادان و خود به عنوان راننده در یکی از بیمارستانهای آبادان خدمتگذار مردم بود. حمید دوران ابتدایی را در مدرسه جامی (ایستگاه۸) و دوران راهنمایی را در مدرسه فروغی گذراند. او عاشق کمک به محرومان بود وقتی می توانست کمکی به محرومان وضعیفان بنماید تمام وجودش سرشار از شادی کمک وشعف می شد. دوران دبیرستان او مصادف با سالهای قبل از انقلاب بود، حمید همراه دیگران از جمله جوانان مسجد مهدی موعود(عج) واقع در ایستگاه ۱۲ در راهپیماییها شرکت می کرد، حمید درد دین داشت و ایمان در تمام وجودش ریشه دوانده بود، او در همان زمانی که فساد بیداد می کرد هیچگاه پایش نلغزید ودچار آلودگی نشد. مردی صبور و بردبار که اگر دنیا به کامش بود سرمست نمی شد و اگر به زیانش بود سخت بردبار بود. او جوانی مودب و اهل کمال بود که این خصیصه مانند تاجی بر روی سرش می درخشید ودر میان دوستان مقبولیت خاصی داشت و بردلهای نیروهایش حکومت  می کرد.

با پیروزی انقلاب اسلامی به سپاه پیوست و از اینکه خود را در زمره پاسداران حضرت روح الله(ره) می دید به پاسدار بودن خود افتخار می کرد. با شروع جنگ تحمیلی در نوک تیز پیکان مدافعین کیان اسلامیمان قرار گرفت و تا زمان شهادتش هرجا عملیات بود حمید هم بود. قامت استوارش در جنگ تن به تن گمرک از ناحیه کتف مجروح گشت ودر عملیات دیگری در خرمشهر مورد اصابت مستقیم تیر بار دشمن قرار گرفت و از ناحیه دست مجروح شد و در ذوالفقاری بارها به قلب دشمن شبیخون زد وحماسه آفرید.

خرمشهر، ذوالفقاری، ایران گاز، ایستگاه۷، اروند کنار، حمید را نیک می شناسند و هیچگاه او را فراموش نخواهد کرد و نامش چون نگینی بر تارک آنها می درخشد. عضویت  در شورای فرماندهی سپاه آبادان، فرمانده عملیات، مسئول بسیج سپاه آبادان، از جمله مسئولیتهای او بود.

حمید عاشق ولایت بود و به امام علی بن موسی الرضا(ع) عشق می ورزید وبه همین جهت گردانش را به نام او مزین کرده بود و سرانجام او و گردان تحت امرش در عملیات فتح المبین در منطقه رقابیه و دشت عباس به قلب دشمن زدند و او روز عملیات پیشاپیش نیروهایش به هدایت گردان و شکار تانکها می پرداخت که در جنگی نا برابر در محاصره تانکهای دشمن قرار گرفت و در حالی که به شدت مجروح شده بود عراقی ها در همین نبرد بالای سرش رسیدند و صلابت نور را دیدند وخنجر در بدن نازنینش فرو کردند و او این چنین رقابیه را به کربلا داد و پیکر پاکش همچون مولا موقتدایش چند روزی در بیابان ماند و سرانجام در خواب برای دوستانش پیوند محل شهادتش را نشان داد و پیکر پاکش به آبادان منتقل و در کنار همرزمان شهیدش آرام گرفت و اکنون حمید، پرچمی پر افتخار برای ایران و آبادان است.



نظرات شما عزیزان:

علی قبادی نیا
ساعت14:40---5 آبان 1391
به نام خدا. با عرض سلام و ادب و احترام و خدا قوّت به جهت فراهم کردن چنین مجموعه ارزشمندی متواضعانه زندگینامه شهید سرافراز حمید قبادی نیا را حضورتان ارسال می نمایم تا مورد استفاده واقع گردد.

بسم الله الرحمن الرحیم



شمه ای از زندگانی سردار رشید اسلام شهید حمید قبادی نیا



محل تولد:آبادان



تاریخ تولد: 23/7/1338



تاریخ شهادت:4/1/1361



محل شهادت: تنگه رقابیه (عملیات فتح المبین)



مسؤلیت ها:



1) فرمانده سپاه و بسیج منطقه اروند کنار



2) فرمانده بسیج آبادان



3) فرمانده گردان امام رضا علیه السلام



حمید قبل از انقلاب به لحاظ خصوصیات اخلاقی و به جهت این که در یک خانواده مذهبی بزرگ شده بود همیشه به مسائل دینی علاقه داشت و با منابعی که نشریات مذهبی داشتند در قم و جاهای دیگر مکاتبه می کرد.حمید در همان زمان طاغوت که جامعه ما غرق در فساد و آلودگی بود و اکثر جوانان ما گرفتار اهریمن فساد بودند، همچنان مقاومت می کرد و هیچ وقت دچار آلودگی نشد.



مردی بود صبورو طرفدارحق وهیچ وقت حرف بی منطق و زور را قبول نمی کرد،همیشه در میان دوستان و همسایگان مورد تأیید و مؤدّب معرفی می شد. حمید از قبل از انقلاب با کوشش فراوان به فعّالیتهای مذهبی مشغول بود و مرتّبا با قم در تماس بود و کتاب دریافت می کرد تا این که به یاری خدا در مردم ما تحوّلی ایجاد شد و به رهبری امام عظیم الشّان ما و روحانیت مبارز ما انقلاب پیروز شد و حمید در طول این مدّت فعّالیتهای زیادی را دنبال می کرد.



پس از مدّتی هسته های اوّلیه سپاه آبادان تشکیل شد و حمید هم به طرف سپاه شتافت و به دیگر یاران سپاهی خود پیوست وبا ایمان وخلوص و ایثاری که در او بود در سپاه پاسداران آبادان مشغول به یاری کردن اسلام و انقلاب شد وهمیشه به لباس پاسداری و پاسدار بودنش افتخار می کرد چون می دانست به پاسداری از دستاوردهای انقلاب و به پاسداری از خون شهداء مشغول شده است.



با شروع جنگ خصوصیات الهی و ایمان واز خود گذشتگی و شجاعت و قدرت نظامی حمید بیشتر آشکار شد و مورد توجّه تمام برادران سپاه بود، او در تمام عملیات ها شرکت داشت و تمام ماموریت های خطرناک و مشکل را تقبّل می کرد و همیشه به عنوان فرمانده دسته و گروه وارد عملیات می شد. در ابتدای جنگ در یکی از در گیری ها در خرمشهر آن قدر به تانک دشمن نزدیک شد که تیربارچی تانک به طرف او تیراندازی کرد و از ناحیه دست تیر خورد و زخمی شد.



حمید را به شیراز اعزام کردند و بعد از سه الی چهار روز برگشت، همه اصرار داشتند که مدّتی استراحت کند و بعد مشغول شود ولی باز با همان دست تیر خورده که هنوز خوب نشده بود وارد جبهه شد.حمید مرد کارزار تمامی جبهه ها بود: خرمشهر، ذوالفقاری ، ایران گاز، ایستگاه هفت و اروند کنار.



در یک عملیات در ذوالفقاری که که قرار بود یک شبیخون به عراقی ها بزنند، در این عملیات به فاصله پنجاه متری خاکریز عراقی ها رسیده بودند و آنقدر آتش دشمن زیاد بود که بچّه ها همه می گفتند: خدا را با چشم دیدیم.صبح که به سپاه رفتم و از حال آن ها پرسیدم گویا به برادر جوادی یکی از اعضاء سپاه گفته بودند که حمید شهید شده است ولی حمید از این عملیات هم سالم برگشت و بچّه ها به او می گفتند: حمید تولّدت مبارک.



حمید مدّتی به عنوان فرمانده عملیاتی یکی از مناطق آبادان مشغول به کار شد او همیشه در قلب بچّه های سپاه و بسیج جا داشت و همه او را دوست داشتند وی در همین ایّام در یک عملیات برون مرزی به خاک عراق نفوذ کرد و سه شبانه روز در خاک عراق برای شناسایی نیروهای دشمن شرکت داشت.



حمید درعملیات شکست حصر آبادان بوسیله ترکش خمپاره بار دیگر زخمی شد و دکترش اصرار داشت که او را برای معالجه به خارج از آبادان اعزام کنند ولی او ممانعت می کرد تا این که پس از اصرارهای فراوان، او راضی شد که مدّتی را استراحت کند و درهمین فرصت به دست آمده پس از ماه ها دوری از خانواده به مدّت دو روز با دست زخمی به خانواده اش سر زد و برگشت که در باز گشت دستش عفونت کرد و زخمش شدید شد که به لطف خدا بعد از مدّتی بهبودی حاصل شد و با توانایی بیشتری مشغول خدمت گردید.



حمید پس از عملیات ثامن الائمه به عنوان فرمانده بسیج آبادان معرفی شد و تا عملیات فتح المبین در این مسؤلیت، خدمات بی نظیری در جهت تثبیت و اقتدار آن از خود به جا گذاشت. حمید از شروع جنگ تا روزی که شهید شد جمعا چهار تا شش روز بیشتر پیش خانواده نبود، او هیچوقت مرخصی نمی گرفت و این مدّت هم در رابطه با زخمی شدنش که به شهرستان می رفت به خانواده سر زده بود.



او در تمام زندگیش بعد از شروع انقلاب همه مسائل دنیوی و مادی و وابستگی های خانوادگی را برای خودش حل کرده بود و یک انسان خالص و الهی شده بود، او همیشه می گفت: لیاقت شهید شدن را ندارم و بر این مسئله تاکید داشت که اگر تا بعد از جنگ زنده موندم چطور توی روی خانواده شهداء و مردم نگاه کنم.



سرانجام عملیات فتح المبین هم آغاز شد و شرکت حمید در عملیات مورد قبول شورای فرماندهی سپاه قرار نگرفت و فقط به او ماموریت دادند تا برای سرکشی به نیروها برای مدّت دو روز به جبهه برود و او هم قبول کرد ولی وقتی وارد خط شد شنید که برادر جمال گودرزی که فرمانده گردان امام رضا علیه السلام بود به شهادت رسیده است لذا به دستور فرماندهی تیپ برادر مرتضی قربانی مسؤلیت گردان را به عهده گرفت و بلا فاصله به سازماندهی گردان پرداخت و فردای آن روز در جبهه رقابیه وارد عمل شد، اما خاکریز آن ها زیر آتش سنگین تانکهای عراقی قرار می گیرد، بنا بر این او به اتفاق چند تن از برادران دیگر به شکار تانکها می روند و پس از منهدم ساختن چندین تانک در محاصره قرار می گیرند که حمید در آنجا زخمی می شود وپس از زخمی شدن گویا عراقیها به بالای سرش می آیند و چون خصوصیاتی که در حمید وجود داشت و از خود عجز و ناتوانی نشان نمی داد با شکنجه و بوسیله خنجر که در پشتش فرو کرده بودند حمید را به شهادت می رسانند.



حمید قبادی نیا بعد از مدّت ها کارزار در جبهه های حق علیه باطل سرانجام به دیدار معبودش شتافت و به آرزوی دیرینه اش رسید و بعد از نه روز که جنازه مطهّرش در بیابان های رقابیه مدفون بود بطور معجزه آسایی که نشان از عظمت و کرامت شهید دارد پیدا می شود.



نعمت الله سلیمانی همرزم و دوست صمیمی شهید در کتاب «آبادان من» چنین نقل می کند: دمدمای صبح خوابم برد خواب دیدم حمید آمده گفتم: حمید کجا رفتی مرد حسابی؟ مگرقرار نشد بیایی دنبالم؟ پس چرا نیستی تو؟ نتونسته اند پیدایت کنند. کجایی؟



حمید گفت: من همان جا هستم، پانزده متری نفربر سمت چپی، نوک پوتینم از شن بیرون مانده اگر بیایی پیدایم می کنی.



صبح خیس عرق بلند شدم رفتم دنبال رضا گفتم: من می دانم حمید کجاست. رضا خندید وگفت: تو که عملیات نبودی از کجا می
پاسخ:به نام خدا علیکم السلام و رحمةالله ممنون از حسن نظرتون، و تشکر می کنم از توجه تون إنشاءالله که توفیق رهروی و لیاقت شفاعتشان را بدست آوریم. یک سئوال: شما نسبتی با شهید بزرگوار دارید؟


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: